(1391) حق قدم بر وى نهد از لامکان |
|
آن گه او ساکن شود از کُنْ فکان |
(1392)چون که جزو دوزخ است این نفس ما |
|
طبع کل دارد همیشه جزوها |
(1393) این قدم حق را بود کاو را کشد |
|
غیر حق خود کى کمان او کشد |
(1394) در کمان ننهند الا تیر راست |
|
این کمان را، باژگون کژ تیرهاست |
(1395)راست شو چون تیر و وا ره از کمان |
|
کز کمان هر راست بجهد بىگمان |
حق قدم بر وى نهد :اشاره دارد است به مضمون حدیث: «یقال لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید فیضع الرب تبارک و تعالى قدمه علیها فتقول قط قط.»[1]. این تعبیر را فرق اسلامى مجاز مىدانند و تاویل مىکنند و مىگویند مقصود از این تعبیر، آرام ساختن و فرونشاندن صورت جهنم است و بعضى قدم را عبارت از انسان کامل گرفتهاند به اعتبار آن که در وجود متاخر است چنان که قدم در نهایت بدن انسان قرار دارد، بعضى هم آن را به سکینه رحمانى تفسیر نمودهاند. ومی تواند تعبیری باشد از ارادهْ پروردگار .[2]
کن فکان: تعبیرى است نظیر: کن فیکون- که مفاد آن سرعت جریان امر الهى و عدم تخلف معلول است از علت تامه.
کمان او کَشد: بکنایه است ، یعنی با او مقابله کند یا در برابر او تیر در کمان بگذارد وبه جنگ بر خیزد.ومنظور مولانا این است که جز حق کسی نمی تواند به جنگ نفس برخیزد واگر ماهم به این جهاد دست بزنیم باید با عنایت حضرت حق صورت پذیرد.
باژگون کژ تیرهاست: ساختمان فنی کمان طوری است که تیر راست را در مسیر معین به سوی هدف می فرستد. اما نفس آدمی اگر کمانی باشد تیرهایش کژ است وبه سوی تیر انداز برمی گردد.
راست شو: یعنی مستقیم وپایدار باش ،مقصود مولانا اینست که سالک باید راست رو باشد و بهیچ سویى ننگرد بدین گونه که ارزشى بیرون از حد براى آن قائل شود و در همه حال میانه رو و معتدل باشد و چنین حالت بىگمان یکى از درجات توجه بحق است بىملاحظهى اغیار.
( 1391) تا خداى تعالى از لا مکان بر او قدم مىنهد و بامر کن فیکون ساکن و خاموش مىگردد.( 1392) چون نفس ما خود دوزخ است پس تابع کل خود مىباشد و هر جزئى در طبع تابع کلى خواهد بود. ( 1393) فقط حق است که او را تواند کشت و جز حق کمان او را کسى نتواند کشید. ( 1394) این کمان تیرهاى کج دارد ولى فقط تیر راست و مستقیم است که قابل کمان گذاشتن و تیر اندازى است. ( 1395) تو راست باش و چون تیر از کمان رها شو که بىشبهه هر تیر را ستى از کمان مىجهد.
در این ابیات مولانا اشاره دارد به این که: تیر کژ بهدف نمىخورد چنان که اغراض نفسانى، انسان را بحقیقت نمىرساند و از جهت دیگر هوى و آرزو سبب پستى و انحطاط است و ارتکاب آنها آدمى را از خدا و کمال حقیقى بدور مىافکند پس زیان آنها بخود انسان باز مىگردد و بدین مناسبت باژگونه و کژ است یعنى بجاى آن که هدف را اصابت کند بسوى کسى که آن تیر را رها کرده است باز مىآید و او را نشانه قرار مىدهد، تشبیه نفس به کمان، هم بسبب عدم استقامت و کژى آن است زیرا همواره بغرض فاسد و شهوت متمایل است و واقع را رعایت نمىکند و بنا بر این راست و راست رو نیست.
(1396) چون که واگشتم ز پیکار برون |
|
روى آوردم به پیکار درون |
(1397) قد رجعنا من جهاد الاصغریم |
|
با نبى اندر جهاد اکبریم |
(1398)قوت از حق خواهم و توفیق و لاف |
|
تا به سوزن بر کنم این کوه قاف |
(1399) سهل شیرى دان که صفها بشکند |
|
شیر آن است آن که خود را بشکند |
پیکار برون: جنگ با دشمنان خارجى، جنگ ظاهر.
پیکار درون: جنگ باطنى، جنگ و مخالفت با نفس و هوى و آرزو.
لاف: فخر کردن بصفت و عملى که وجود نداشته باشد، دعوى بىاصل، خود ستایى، مولانا آن را بمعنى مطلق افتخار بکار برده است.
کوه قاف: مطابق روایات اسلامى کوهى است بر گرداگرد و پیرامون جهان ، پیشینیان آن را «کوه البرز» مىنامیدهاند. تمثیل نفس، به کوه قاف و مجاهده و ریاضت به سوزن براى بیان سختى و دشوارى اصلاح نفس از طریق ریاضت است، صاحب کشف المحجوب[3]درشرح سخنی از جنید می گوید: کوه به ناخن کندن بر آدمیزاد آسان تر از نخالفت نفس وهوا بود.
شیر آن است آن که خود را بشکند:اشاره دارد به مضمون حدیث: «قال رسول اللَّه لیس الشدید بالصرعة و انما الشدید من یملک نفسه عند الغضب».[4] دلیل این نکته اینست که از شکستن صف و مغلوب ساختن دشمنان، مردم لذت مىبرند و عملى است مشهود و نمایان ولى خود شکستن و خلاف نفس کردن کارى است نهانى و براى انسان لذتى ندارد بلکه رنج هم ببار مىآورد. نظیر آن:
میفکن در سخن کس را بخوارى خود افکن باش گر استاد کارى[5]
( 1397) در مرحله جنگ با نفس ما با پیغمبر خدا از جهاد اصغر که جهاد با دشمن خارجى باشد بر گشته و در کار جهاد با نفس هستیم که جهاد اکبر است. ( 1398) از خداى تعالى قدرتى مىخواهیم که دریاها را بشکافیم و این کوه قاف را با ناخن بکنیم. ( 1399) شیر میدان رزم که صفوف قشون دشمن را بشکافد و دشمن را بشکند کار مهمى نکرده شیر آن است که خود را بشکند و نفس را مغلوب کند. () تا بدین وسیله شیر خدا محسوب گشته از نفس و از فرعونیت آن مستخلص گردد.
چکیدهْ محتوای این چهار بیت آن است که جهاد با نفس کار بسیار دشواری است مثل این که به خواهی کوه قاف را ذره ذره با سر سوزن از جا بکنی.
[1] - احادیث مثنوى، ص 15
[2] - اصطلاحات الصوفیة، در ذیل قدم، شرح مواقف، ج 3، ص 92
[3] - کشف المحجوب هجویرى، چاپ لنین گراد، ص 263
[4] - احادیث مثنوى، ص 16، عیون الاخبار، ج 1 ص 282.
[5] - اسرار نامه، عطار، ص 182
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |